- راه شناس
- آنکه راه را نیکو شناسد راهدان بلد
معنی راه شناس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وقت شناس
شناسنده راه، آشنا به راه
کسی که راه را بلد باشد و دیگران را راهنمایی کند، شناسندۀ راه، راه دان
پرخیده دان راز شناس
مشهور معروف، ستاره کوکب جمع روشناسان
آنکه انواع سازها و آلات موسیقی را شناسد
کسی که معرفت باحوال روح دارد، ولی مرد کامل مرشد قطب
شناسنده چاره، معالج
نکته بین دقیق
رامشگر نوازنده مطرب موسیقیدان، عارف صاحب فهم و فراست
دانگشناس آنکه مسکوک اصیل را از از مسکوک تقلبی تشخیص دهد، پول پرست
مطرب، نوازنده، رامشگر، برای مثال پرده شناسان به نوا در شگرف / پرده نشینان به وفا در شگرف (نظامی۱ - ۳۲) ، موسیقی دان
ویژگی آنکه چاره و درمان دردی را بشناسد، ویژگی کسی که راه اصلاح امری را بداند
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
متخصصی که انواع، ظاهر و ویژگی های گیاهان را بشناسد
عالم به احوال و کیفیات روحی انسان، متخصص در روان شناسی
کسی که انواع خاکها و خاصیت هر کدام جهت کشت و زرع را می شناسد
دانای کار شناسنده امور خبره متخصص: (شریک امور - رحمه الله علیه - که از دهات عالم وزیر کان دنیا و کار شناسان جهان بود. ) (کتاب القصص) توضیح فرهنگستان این کلمه را بجای اهل خبره بر گزیده است، عاقل دانا، منجم اختر شناس
آنکه کان شناسی داند. عالم معدن شناسی معدن شناس
وقت شناسی
دانشمندی که تبحر در علم گیاه شناسی داشته باشد عالمی که بیکی از قسمتهای مختلف علم گیاه شناسی احاطه و معرفت داشته باشد
آنکه نان و طعام را شناسد. یاناشناس و خدانشناس. عیال واولاد
آدم وفادار کسی که وقتی چشمش تو روی کسی بازشد دیگر دست ازاو بر نمی دارد
((یِ یا یِ کِّ. ش))
فرهنگ فارسی معین
آدم وفادار، کسی که وقتی چشمش تو روی کسی باز شد دیگر دست از او بر نمی دارد
ویژگی آنکه فقط یک تن را بشناسد و در دوستی و وفاداری نسبت به او پایدار باشد
کسی که به اوضاع معادن و موادی که در آن ها است آشنا باشد، معدن شناس
Mentalist, Psychologist
Etymologist
Botanist
botânico
этимолог
менталист , психолог
Etymologe